«توهّم» و ویرانگری، «تخیّل» و سازندگی
روزنامه بهار 5 تیر 1392
«توهّم» و ویرانگری، «تخیّل» و سازندگی
محمد صادقی
1 هانا آرنت، نویسنده، فیلسوف و تاریخنگار آلمانی، در سال 1963 نتیجه مطالعه و پژوهش خود درباره اقدامهای جنایتکارانه و ضدانسانی آدولف آیشمان، افسر بلندپایه نازی در یکی از اردوگاههای کار اجباری که منجر به قتل هزاران یهودی شده بود را منتشر کرد و در کتاب خود، نشان داد که علتِ دستزدن آیشمان به آن جنایتها «هم توهّمزدگی بود و هم فقدانِ قدرتِ تخیّل» به نظر آرنت، آیشمان، از واقعیت بریده و به جای آن معجونی از پندارهای غیرعقلانی را در سر پرورانیده بوده و نمیتوانسته آنچه بر سر قربانیان میآورد را تجسم کرده و درد و رنجی که آنها تحمل میکردهاند را فهم کند. در حقیقت:«ضعف اخلاقی آیشمان در ناتوانی او از اندیشیدن از نظرگاه دیگران و، بنابراین، در ناتوانی او از اصل اندیشیدن بود.»
2 مصطفی ملکیان در کتاب «حدیث آرزومندی» و در مقالهای با نام «تخیّل آری، توهّم نه» و با اشاره به آرایِ اندیشمندانی همچون؛ سیمون وی، آیریس مرداک و هانا آرنت، به تفاوتهای میان این دو مفهوم (توهّم و تخیّل) پرداخته و، آفات و ضررهای اخلاقیِ گستردهشدن توهّمات را در زندگی انسان بیان میکند. توهّم را بزرگترین دشمن و مانع اخلاقیزیستن، و تخیّل را بزرگترین یار و مُمِدّ زندگی اخلاقی میداند زیرا تخیّل انسان را به واقعیتها نزدیک کرده و توهّم او را از واقعیتها دور میکند:«ما از تخیّل خود، نه برای گریختن از جهان، که برای پیوستن به آن بهره میجوییم.» به نظر ملکیان، مقصود از توهّم، فعل یا حالت کسی است که، به حکم انگیزشی ناآگاهانه، و برای اجتناب از رویارویی با واقعیتهای دردانگیز یا نامطبوع، به آنچه خوش دارد واقعیت داشته باشد یا واقعیت پیدا کند واقعیت نسبت میدهد و، برای آنچه میخواهد باور داشته باشد توجیهاتی دستوپا میکند. مقصود از توهّم، عقیده یا انتظاری است که مبتنی بر آمال و آرزوها است، نه بر چیزی که آدمی برای واقعیانگاشتناش دلیل دارد... و مقصود از تخیّل، فعل یا فرایندی است که آدمی در آن آگاهانه چیزی را تصور میکند که، قبلاً، هرگز، در عالم واقع، آن را کاملاً ادراک و احساس نکرده بوده است. یعنی کسی بتواند با ویژگیهای خاص خودش و در وضعیتی که قرار دارد خود را جای «دیگری» قرار دهد که با ویژگیهایی دیگر و در وضعیتی دیگر قرار دارد و بتواند به دنیا، احساسات و عواطف او نزدیک شده و کنش و واکنشهای او را بهتر فهم کند... ملکیان با اشاره به قاعده زرین (با دیگران فقط چنان رفتار کن که میخواهی که در همان وضع و حال با تو رفتار شود) نقش توهّم را در قلمرو اخلاق بسیار منفی خوانده و با اشاره به این نکته که:«قاعده زرین با نگاهی سروکار دارد که حتی برای ابتداییترین نوع اخلاقیزیستن نیز ضروری تلقی میشود و آن نظرگاه این است که بکوشیم تا خود را در جای کسانی که اعمال ما بر آنان اثر مینهد قرار دهیم و از این طریق، با گرایش طبیعی خود به نزدیکبینی اخلاقی مقابله کنیم...» ابراز میدارد؛ واقعیت این است که هیچیک از ما در جای دیگری نیست و از این رو برای درنظرداشتنِ قاعده زرین، فقط میتوان از نیروی تخیّل کمک گرفت تا نزدیکبینی اخلاقی موجب توهّمزدگی ویرانگر نشود. نزدیکبینی اخلاقی چنانکه وی توضیح میدهد، به این معنا است که شخص فقط خود را ببیند و دیگران را نیز فقط به نسبت و میزان نزدیکیای که با خود او دارند ببیند و بر اساس این نزدیکبینی، رفتاری تنگنظرانه از خود بروز دهد. آنکه دچار نزدیکبینی اخلاقی است برای خودش و برای آنچه به او تعلق دارد در قیاس با هر کس و هر چیز، امتیازی قائل است. خود را محور جهان دانسته و همگان و همه چیز و همه مناسبات را با این محوریت تعریف کرده و خود را حقیقت مطلق میانگارد، هرچند این امتیازها جایی در واقعیت نداشته باشند! به باور ملکیان، تخیّل آدمی را به احساس یگانگی با دیگران سوق میدهد و توهّم به احساس بیگانگی و خودبرتربینی در آدمی میانجامد و جایی برای زیست اخلاقی و معنوی باقی نمیگذارد.
3 راجر بوشه در کتاب «نظریههای جباریت از افلاطون تا آرنت» که توسط فریدون مجلسی به فارسی ترجمه شده، آیشمان را از نگاه آرنت چنین توصیف میکند:«مردی به شدت عادی بود، با روابط خانوادگی عادی و حتی مطلوب، فاقد مشخصات شخصی که وسوسه ذهنی نفرت از یهودیان را داشته باشد... اگر اقبال با او میبود، مسیر شغلیاش میتوانست او را به مدیریت کارخانهای یا بیمارستانی برساند... در حقیقت، شغل آیشمان موجب شد او یکی از بزرگترین جنایتکاران آن دوران بشود و درگیر جنایت جمعی گردد و دندانهای در دستگاهی شود که یکی از بزرگترین شرارتهای تاریخ را تولید کرد...» سپس بوشه میافزاید:«آیشمان در اعتقاد به اینکه از هیچ لحاظ مستقیماً هیچ کس را نکشته است صدیق بود. اما از دور مسئول اداره دیوانسالاری کشتار بود، و در این دنیای جدید و کافکایی، چنانکه دادگاه اورشلیم اعلام داشت؛ از کسی که ابزار مرگآور را با دستان خودش به کار میبرد هر چه بیشتر فاصله بگیریم درجه مسئولیت افزایش مییابد.»
محمد صادقی/1359