درآمدری بر آرا و اندیشه های دکتر اصغر دادبه
درآمدی بر آرا و اندیشه های دکتر اصغر دادبه
رستگاریِ جاوید
محمد صادقی
1 در دنیای امروز، گرایش به جهانی شدن (و ارزش های جهانی) و گرایش به ارزش های ملی، دوگانه ای است که ذهن و ضمیر اندیشمندان و فرهنگمداران ایرانی را به خود مشغول ساخته است، از یک سو، ارزش های جهانی را می ستایند، و از سوی دیگر، به معیارها و سنت های خود نیز نظر دارند. این شاید و به گونه ای، نشان دهنده اختلال های ذهنی در مسیر گذار و پیوستن ناگزیر به قطار مدرنیته باشد، ولی مهمتر اینکه؛ برآمدن و افزوده شدن هویت مدرن موجب گشته تا فرهنگ های سنتی با پرسش های جدی مواجه شوند، و به عبارتی، تطبیق با فرهنگ جهانی از آنها انتظار رود. زیرا طبیعی است که فرهنگ ها و تمدن های کهنسال در برابر نسیم تجدد، مقاومت بیشتری از خود بروز دهند. فرهنگ و تمدن نوین جهانی، بر ارزش هایی همچون؛ حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و مدارا استوار است (و بر اساس عقلانیت بنا شده) اکنون ببینیم از نگاه دکتر اصغر دادبه، فرهنگ و تمدن ایرانی چه نسبتی با این مفاهیم ارجمند دارد. در گفت و گویی که چند سال قبل با وی داشتم، او با طرح چند پرسش و تأکید بر مفهوم «عدالت» که بنیاد تمام ارزش های انسانی است، به واکاوی موضوعی پرداخت که جای اندیشیدن دارد:«بگذاريد بپرسيم سبب شکل گيری اين اعلاميه –حقوق بشر- و تنظيم مواد آن و توصيه به اجرای اين مواد چيست؟ آيا جز اين است که سلب آزادی، نفی برابری و تضييع حقوق انسانی در طول زمان از سوی جاهلان و مغرضان و منفعت طلبان و در يک کلام پای نهادن بر سر عدالت موجب شد تا آزادیخواهان و انسان دوستان به فکر تأمين آزادی و برابری و حقوق انسانی بيفتند؟ آیا جنگ های خانمان سوز اعم از جنگ های فرقه یی و مذهبی و غيرمذهبی و بيدادهای به بار آمده از آن در اين امر تأثيری بنيادی نداشت؟ پس بنياد و اساس ماجرا را در عدالت و بی عدالتی بايد جست. تعريفی که قدما، در فرهنگ ايرانی- اسلامی از عدالت به دست داده اند گوياتر از گوياست؛ عدالت، نهادن هر چيز است در جای خود و لاجرم ظلم، نهادن چيزهاست نه در جای خود. وقتی آزادی کسی سلب می شود، وقتی مال مردم ربوده می شود، وقتی کسی که شايسته مقامی نيست در آن مقام قرار می گيرد، وقتی بيشتر از آنکه بايد، يا کمتر از آنکه بايد به کسی امکانات داده می شود، جمله، نهادن چيزهاست، نه در جای خود و ظلم است و پايمال شدن عدالت و اگر عکس آن تحقق يابد، عدالت است.»
2 از دیدگاه دکتر دادبه، فرهنگ ايران و ارزش های برآمده از آن شخصیت های بزرگی پرورده است که جهان به وجود آنها می بالد، پيام هايشان را جهانی و انسانی می خواند و خودشان را هم متعلق به همه جهان می داند. وی باور دارد که:«ارزش های فرهنگی ایران، نه بومی که جهانی است» اما چرا این ارزش ها – که در نگاه وی اهمیت جهانی دارند- نهادینه نشده و کمتر دیده می شوند؟ وی نقص را در نظام تعلیم و تربیت جستجو می کند، پس می توان نتیجه گرفت تا هنگامی که آموزش جدی در کار نباشد، انتظار زیاد هم بی معناست. وی به عبارتی، بر ضرورت اصلاح فرهنگی و توسعه فرهنگی پافشاری می کند، مگر نه اینکه تغییر در جهان، بدون تغییر در جان ها، ناممکن است؟ و اگر تغییری هم رخ دهد، ناپایدار خواهد بود؟
3 وقتی دکتر دادبه با استناد به بیتی از حافظ؛ در باب مفهوم «کم آزاری» در فرهنگ ایرانی سخن ساز می کند و «کم» را در اين ترکيب، در برابر «بيش» نپنداشته؛ بلکه آن را پيشوند منفی کننده يعنی «بی آزاری» و نيازردن مردم، معنا می کند، اساس اخلاق ایرانی و همچنین تحقق تمام حقوق انسانی را به مخاطبان می شناساند. یعنی، فرهنگ ایرانی را مبتنی بر «مدارا» می خواند. پس اگر آموزش درست و مبتنی بر فرهنگی که او از آن دم می زند، شکل بگیرد، فرهنگِ سامان یافته بر اساس مدارا، از خشونت فاصله می گیرد. در این صورت، می توان به فرهنگ های دیگر نزدیک شد، و «گفت و گو» را شدنی و امکان پذیر دانست، زیرا پرهیز از خشونت، و استقرار فرهنگ مدارا، بستر گفت و گو را فراهم می آورد. در گفت و گو، فهم سخن «دیگری» اهمیت دارد، فهم و نقد سخن و ادعای دیگری، نه حمله به دیگری. شرکت کنندگان در گفت و گو پس از فهم سخن یکدیگر، به نقد آرای یکدیگر پرداخته و به این ترتیب سخن و ادعایی که نقد یا رد می شود یا باید روشن تر بیان شود یا اینکه با دلیل قوی تر و محکم تر ابراز گردد. استدلالی تر سخن گفتن برای سخن و ادعای هر یک از شرکت کنندگان در گفت و گو، به فهم و نقد دقیق تر از آن سخن یا ادعا می انجامد و به این ترتیب، مسیر مکالمه به سوی حل مشکل یا مسأله پیش می رود و طی این مسیر بیش از هر چیز به بردباری و مدارا نیازمند است.
4 در روند جهانی شدن، آنچه با ارزش های جهانی همخوانی داشته و سازگاری دارد و می تواند از مشکلات و ناهنجاری های جهانی بکاهد، از هر فرهنگ، اندیشه و تمدنی که برآمده باشد، قابل اعتنا است، و نمی توان از آن چشم پوشید و برای ساختن جهانی که همچنان از خشونت و دیگرستیزی رنج می برد، جا دارد این ایده های همخوان با شهروندان جهان در میان گذاشته شود. به نظر می رسد آنچه که تفکر دادبه می خوانیم آمیزه ای از مدارای دینی، بردباری، شفقت عام و پلورالیزم معرفتی است که میراث شریف عارفان و ادیبان گرانقدر ایرانی است. آیا نمی توان تفکر دادبه را نماد و نماینده فرهنگ و تمدن ایرانی در دیدار و گفت و گو با فرهنگ جهانی دانست؟