گفت و گو با شهرداد روحانی
روزنامه اعتماد 22 مرداد 1391
گفت و گو با شهرداد روحانی
سال ها در انتظار رقصِ بهار
محمد صادقی: شهرداد روحانی رهبر میهمان در بزرگترین صحنه های هنری جهان همچون ارکستر فیلارمونیک لندن، نیوجرسی سمفونیک، اسلوواک فیلارمونیک، فیلارمونیک زاگرب و... در جهان موسیقی برای دوستداران هنر در ایران و جهان چهره ای شناخته شده است و چنانچه خود ابراز می دارد، می کوشد با هنر خویش و آثار درخشانی که پدید آورده جلوه هایی از فرهنگ و تمدن کهنسال ایران را به جهانیان بشناساند:«سعی می کنم در کارهای خودم تا آنجا که می توانم موسیقی خودم را به عنوان یک آهنگساز ایرانی به جهان و غیرایرانیان معرفی کنم و واقعاً بدون اغراق خدمتتان می گویم هر بار که من این برنامه ها را در خارج از ایران اجرا کرده ام، همیشه نتیجه بسیار مثبتی گرفته ام. چه از موزیسین ها چه از مردم که برای تماشای برنامه ها می آیند. می دانید، هر کار هنری که از یک کشوری بیاید باعث می شود مردم دیگر نقاط دنیا، کنجکاو بشوند که در آن کشور چه اتفاق های دیگری می افتد»... گفت و گویی را که پیش رو دارید در آخرین روزهای اقامت وی در تهران (11 مرداد 1391) انجام داده ام.
***
در ایران شما را در قامتِ یک رهبر ارکستر می شناسند اما شاید چندان از تخصص تان در زمینه آهنگسازی فیلم اطلاع نداشته باشند، می خواستم گفت و گوی مان را از اینجا و سیر تحصیلات تان در این زمینه آغاز کنیم.
حتماً، من زمانی که از ایران و برای ادامه تحصیل به کشور اتریش رفتم، آنجا در زمینه آهنگسازی و رهبری ارکستر در «آکادمی موسیقی وین» تحصیلات ام را ادامه دادم. در حقیقت، در آکادمی موسیقی وین موسیقی کلاسیک تدریس می کنند و موزیسین ها از سراسر دنیا به آنجا می آیند تا رشته موسیقی کلاسیک را (ساز یا آهنگسازی یا رهبری ارکستر) بیاموزند. من همزمان که در آکادمی موسیقی وین رشته آهنگسازی و رهبری ارکستر را می آموختم، جای دیگری هم با نام کنسرواتوار موسیقی وین بود و آنجا در حالی که موسیقی کلاسیک درس می دادند قسمتی هم داشتند که موسیقی جاز تدریس می کردند. در آکادمی موسیقی وین طبیعتاً موسیقی جاز درس نمی دادند، فقط موسیقی کلاسیک بود اما در کنسرواتوار به خاطر علاقه زیادی که از دانشجویان می دیدند این قسمت را هم درست کردند و تدریس شان هم واقعاً در سطح بسیار بالایی قرار داشت. من همزمان رشته جاز را هم در کنسرواتوار وین یاد گرفتم که شامل آهنگسازی در سبک موسیقی جاز، تنظیم برای موسیقی جاز و نوازندگیِ پیانو بود و من اینها را یاد گرفتم. یک اصطلاحی هست به نام Big band که در حقیقت آن ابزاری است که موسیقی جاز به صورت ارکستری با آن اجرا می شود که شامل سازهای بادی (سازهای بادیِ برنجی و چوبی و سازهای ضربی) است. معمولاً سازهای زهی مثلِ ویولون و ویولنسل در این ارکسترها نیست، برای همین به آن Big band می گویند، و این اصطلاحی است برای آثاری که در زمینه موسیقی جاز نوشته شده، و با آن ارکسترها اجرا می شود. من آنجا یاد گرفتم که بتوانم برای Big band آهنگ بنویسم، قطعات را تنظیم کنم و این فقط علاقه شخصی ام بود. اما یک چیز جالب برایتان بگویم، در آکادمی موسیقی وین، شما کمتر می شنیدید که یک نفر موسیقی جاز بزند برای اینکه دو تا رشته مختلف بود و شاید خیلی هم میانه خوبی با هم نداشتند اما من به خاطر علاقه شخصی ام و اینکه دلم می خواست سبک های مختلفِ موسیقی را بشناسم و در آن تبحر یابم، این رشته (جاز) را همزمان که در آکادمی درس می خواندم، در کنسرواتوار یاد گرفتم. علت اینکه این را توضیح دادم این بود که از دوران کودکی و نوجوانی به موسیقی فیلم خیلی علاقه داشتم یعنی علاقه داشتم که علم این رشته را بیاموزم ولی متأسفانه در کشور ما آن زمان این رشته تدریس نمی شد، حتی در اتریش هم که بودم این رشته نبود، در خیلی از کشورهای اروپایی هم نبود اما در آمریکا این رشته را به صورت علمی تعلیم می دادند و مدرک هم می دادند. در دانشگاه UCLA و USC این رشته را با استادان بزرگِ موسیقیِ فیلم درس می دادند و من علاقه مند بودم که در این رشته هم تحصیل کنم چون آهنگسازی برای فیلم، غیر از آن جنبه به اصطلاح ذوق و استعداد، تکنیک هایی دارد که باید آنها را آموخت و همچنین رهبری ارکستر برای فیلم که خیلی تخصصی تر است، زیرا شما با ثانیه ها و فریم ها در تماس هستید و برای مثال این تکنیک را یاد می دهند که برای یک صحنه که حتی 10 ثانیه باشد شما باید موسیقی ای بنویسید که 10 ثانیه باشد و در آن 10 ثانیه آن اثری را که کارگردان از آن صحنه می خواهد نشان بدهد را تشدید کند یا درست نشان بدهد. برای همین مسائل تکنیکی در یادگیریِ موسیقیِ فیلم و رهبری ارکستر برای موسیقی فیلم خیلی مهم است. به نظر من چون فیلم می تواند سوژه های مختلفی داشته باشد، در نتیجه، موسیقی های مختلفی هم می خواهد، یعنی ممکن است یک فیلمی به خاطر سوژه اش، به خاطر فیلمبرداری اش و به اصطلاح به خاطر کلیت اثر، به موسیقی ارکسترال احتیاج داشته باشد. ممکن است یک فیلمی به خاطر سوژه اش و به خاطر تنهایی ای که حکمفرماست فقط به یک ساز سولو نیازمند باشد، و با یک ساز بتوان تمام موسیقی فیلم را نوشت یا... مثل «پلنگ صورتی» که هِنری منسینی موسیقی اش را نوشته بود این یک نوع خاصی از موسیقی را می خواست که بیشتر موسیقی جاز بود و با Big band هم اجرا شده بود. آن سوژه و آن کاراکتر، آن نوع از موسیقی را هم می خواست، در نتیجه به نظر من برای موفق بودن در زمینه موسیقی فیلم، یک آهنگساز باید با سبک های مختلف آشنا باشد و حتی در آن زمینه کار کرده باشد و من هم خوشبختانه چون در ایران (در کنسرواتوار تهران و هنرستان موسیقی تهران) تحصیل کردم، سازهای ایرانی را می نواختم، با موسیقی ایرانی آشنا بودم و موسیقی کلاسیک را هم در ایران و در اروپا یاد گرفتم، و موسیقی جاز را هم آموختم. در نتیجه اینها باعث می شد که واقعاً اگر موقعیتی پیش می آمد که می بایست روی پروژه ای کار کنم، هر کدام از این زمینه ها را لازم داشت خوشبختانه من در آن تجربه داشتم و خیلی راحت می توانستم از این ابزار برای نوشتن آثارم استفاده کنم. وقتی در اتریش و در کنسرواتوار وین دانشجو بودم، قطعاتی که من در زمینه موسیقی جاز نوشته بودم با Big band آن کنسرواتوار در شب اختتامیه کنسرتی که هر سال و برای عموم بر پا می شد، اجرا شد. معمولاً رسم نبود و همیشه قطعاتی را اجرا می کردند که به اصطلاح قطعات استاندارد و از آهنگسازان بزرگ آمریکایی بود که برای موسیقی جاز نوشته بودند. یادم هست سال آخر (که دوره اش هم چهار ساله بود) آن قطعه ای که من برای ارکستر جاز نوشته بودم، اجرا شد و موقع اجرای برنامه رهبر ارکستر آن گروه اعلام کرد که ما برای اولین بار از یکی از دانشجوهایمان قطعه ای را اجرا می کنیم.
چه سالی بود؟
سال 1983 بود. جالب است برایتان بگویم، برنامه اصلاً با آن قطعه شروع شد و برای اولین بار بود که قطعه ای از یکی از دانشجویان اجرا می شد و جالب تر اینکه رهبر ارکستر اعلام کرد ایشان از ایران می آید. چون در ایران موسیقی جاز موسیقیِ رایجی هم نبود، نه تنها در ایران در خیلی از کشورها و این خیلی برای آنها جذاب بود که یک موزیسین از ایران آمده و در زمینه موسیقی جاز کار کرده و آن قطعه ای که نوشته برای اختتامیه انتخاب و اجرا شده و باز جالب تر اینکه در آن جمعی که برای دیدن برنامه آمده بودند یک نفر از رادیوی هامبورگ هم حضور داشت و همان شب و پس از اجرای آن قطعه آمد و با من صحبت کرد و آن قطعه را از من خرید. یادم هست، آن موقع در اروپا «یورو» نبود، واحد پول اتریش «شیلینگ» بود، آنجا 2000 شیلینگ به من پیشنهاد دادند که اجازه داشته باشند آن قطعه را در آلمان اجرا کنند، و من هم دانشجو بودم و 2000 شلینگ خیلی برایم جذاب بود، پس نگذاشتم حرف شان تمام بشود و قبول کردم. بعضی وقت ها اتفاق های جالبی می افتد، مثلاً آن شب آن شخص باید در آن برنامه حضور داشته باشد و این خیلی برای من خوشایند بود چون در زمینه موسیقی جاز من از قبل کار نکرده بودم و واقعاً در همان زمانی که در اتریش تحصیل می کردم آن را آموخته بودم و خوشبختانه آن را به خوبی یاد گرفتم و الان خیلی برای من راحت هست که در آن زمینه کار کنم. من معتقد بودم برای اینکه در کار نوشتن موسیقیِ فیلم موفق باشم باید در زمینه ها و سبک های مختلف کار کرده و آشنا باشم. تا آنجا که توانسته ام با سبک ها و زمینه های مختلف آشنا هستم، چون علاقه شخصیِ خودم بوده است. حتی در زمینه موسیقی پاپ، من در گذشته کارهایی انجام داده ام و به نظرم شما اگر بخواهید صرفاً در زمینه موسیقی کلاسیک بعنوان یک آهنگساز فعالیت کنید، خیلی لزومی ندارد که سبک های مختلف دیگر را هم یاد بگیرید ولی من چون همیشه دوست داشتم موسیقی فیلم هم کار کنم و می دانستم سبک های مختلف کمک می کند که من تواناتر باشم زیرا اگر فیلمی کمدی باشد باید بتوانم از موسیقی جاز استفاده کنم یا اگر حماسی است و با کارهای ارکسترال همخوانی بیشتری دارد فنون آن را بدانم، برای همین علتی که باعث شد سبک های مختلف را یاد بگیرم صرفاً به این خاطر بود. البته در زمینه های دیگر هم این آموزه ها به من کمک کرد برای مثال در آثاری که برای اجراهای صحنه ای یا سالن می نویسم یادگیریِ سبک های مختلف طبیعتاً به من خیلی کمک کرده تا کارم توسعه بیشتری داشته باشد.
می خواهم بدانم در سال هایی که خارج از ایران بودید، با توجه به تخصصی که در آهنگسازی فیلم دارید، چه کارهایی انجام دادید؟
ببینید، جالب است من آن زمانی که در دانشگاه UCLA در رشته آهنگسازی فیلم تحصیل می کردم، یادم هست سال دوم بودم که به مدت یک سال با کمپانی «دیزنی» همکاری داشتم. دیزنی، کمپانی بزرگی است و در زمینه های مختلف کار می کند، آنجا یک سریالی بود که در آن به آداب و رسوم کشورهای مختلف پرداخته می شد، بچه ای از هر کشور می آمد و توضیح می داد که در آن کشور بچه ها در آن سن چکار می کنند، چقدر جمعیت دارد و... که موسیقی آن پروژه بر عهده من بود. آن سریال 12 قسمت داشت و بچه ها از 12 کشور مختلف می آمدند و به زبان خودشان حرف می زدند که بعد ترجمه می شد. آنچه موجب شد این کار را قبول کنم این بود که برای مثال وقتی یک بچه ای از یک کشور آفریقایی می آمد و حرف می زد من باید می رفتم و موسیقی آن کشور را مطالعه می کردم. خودم علاقه داشتم این کار را بکنم تا طبیعتاً وقتی آن بچه از فرهنگ خودش حرف می زند، موسیقی هم با آن همخوانی داشته باشد. از لحاظ یادگیری، و اینکه با موسیقی فرهنگ های مختلف آشنا بشوم، خیلی گیرا بود و من زمان زیادی می گذاشتم و وقت زیادی را صرف گوش کردن به موسیقی های محلی و فولکولوریک که در آن کشورها رایج بود، می کردم. واقعاً یک سال روی این پروژه کار کردم و این بیشتر جنبه آموزشی داشت... در سال هایی که خارج از ایران بوده ام بارها شده که پیشنهادهای نوشتن موسیقی فیلم از ایران و آمریکا داشته ام منتها سوژه هایی که مورد علاقه ام بوده و دلم می خواسته در آن زمینه ها کار کنم و فکر می کردم کار من می تواند کمکی هم به آن پروژه بکند تا امروز به دست من نرسیده است.
در این زمینه چه معیارهایی را در نظر دارید؟
ببینید، فیلم ها در آمریکا اکثراً داستان هایی دارد که اصلاً ترویج نکردن آن کارها خیلی بهتر از این است که آدم بخواهد خودش را قاطی کند. داستان ها خیلی سطحی هستند، صحنه هایی که در آن همدیگر را می کشند، تیراندازی می کنند، و به قول آمریکایی ها اکشن هستند. در آمریکا سالانه فیلم های زیادی تولید و آماده اکران می شوند و کم هم نیستند ولی از این تعداد فیلم های کمی هستند که بودنشان لازم اشت. یعنی هم یک چیزی به آدم یاد می دهد، هم آدم احساس می کند بعد از اتمام فیلم خاطره ای از آن برایش باقی می مانَد و... من علاقه دارم در چنین کارهایی همکاری داشته باشم.
پیشنهادهایی که از ایران به شما داده اند چطور؟
در ایران متأسفانه هم سوژه ها، هم داستان ها و هم کاری که از من می خواسته اند را به اصطلاح خیلی ها بهتر شاید می توانستند انجام بدهند. کاری نبوده که من بخواهم بعد از این همه سال که تحصیل کرده ام و علاقه دارم، انجام دهم و چون از بچگی به موسیقی فیلم علاقه داشته ام دلم می خواهد اگر کاری را شروع می کنم با یک فیلم و داستانی باشد که حداقل بتوانم توانایی ام را در آن به خوبی نشان بدهم و متأسفانه هنوز پیشنهادی به دستم نرسیده که بتواند مرا علاقه مند کند که این همکاری را انجام دهم.
اما یک بار این اتفاق افتاده و بخشی از موسیقی شما در فیلم «سلام سینما» استفاده شده که به نظرم هم فیلم خوبی است و هم اثر شما در جای درستی استفاده شده است.
بله، همین طور است
اگر مایل هستید درباره آن بیشتر توضیح بدهید.
حتماً، آن هم داستان جالبی داشت. وقتی فیلم «سلام سینما» اینجا درست می شد ظاهراً کارگردان فیلم دلشان می خواسته برای آغاز و پایان فیلم یک موسیقی ای پیدا کنند و یکی از کارهای مرا روی این پروژه می گذارند، بدون اینکه آن اثر برای آن پروژه نوشته شده باشد. اتفاقاً با آن صحنه هم همخوانی داشت، به صورتی که انگار آن موسیقی را برای آن صحنه نوشته اند. بعضی وقت ها این اتفاق می افتد. موسیقی فیلم یک قسمت مهم از پروژه های سینمایی است که حتماً باید برای آن پروژه نوشته شده باشد اما گهگاه اتفاق افتاده که موسیقی ای که برای آن صحنه نوشته نشده هم به فیلم خورده، گویا این موسیقی ای که من قبلاً نوشته بودم را روی این فیلم گذاشته بودند و دیده بودند که خیلی با هم جور درآمده اند و یادم هست یک شبی تلفنی از ایران داشتم که می خواستند از من برای استفاده از این موسیقی اجازه بگیرند. من اولین سوالم این بود که کدام کار مرا می خواهند استفاده کنند، چون خودم هم کنجکاو بودم. گفتند «رقص بهار» را برای این کار در نظر دارند. من این قطعه را برای فرارسیدن نوروز نوشته بودم. درخواستم این بود که قبل از اینکه من جواب بدهم و موافقت کنم، نمونه ای از آن کار را برایم بفرستند و جالب است که به شما بگویم به من گفتند فیلم الان در راه «فستیوال کن» است و فیلم الان به آنجا رسیده و فردا قرار است نمایش داده بشود (می خندد) جواب من هم این بود که نه یا بله گفتن من دیگر اثری ندارد، فقط امیدوارم استفاده خوبی از این موسیقی شده باشد. می دانید ایشان یک هموطن بودند که این کار را انجام داده بودند و این هم آبروی ایران بود و از مساله فردی خارج می شد چون فیلم بعنوان نماینده ایران به کن رفته بود، برای همین نمی توانستم سختگیری کنم. گفتم فقط امیدوارم اسم آهنگساز را نوشته باشید که گفتند نوشته شده است، البته داستان ادامه دارد اگر دوست دارید برایتان تعریف کنم
بله، با کمال میل
بعد از اینکه این فیلم به کن رفت، و نمایش داده شد هر سال یک فستیوالی در دانشگاه UCLA هست که فیلم های ایرانی را نمایش می دهد و این فیلم هم هفت هشت ماه بعد فیلم در آن فستیوال نمایش داده شد. UCLA هم خیلی به خانه ما نزدیک است، من هم فیلم را ندیده بودم، و همیشه کنجکاو بودم که بدانم از موسیقی من چگونه استفاده شده است. طبیعتاً به آنجا رفتم، هیجان زیادی هم داشتم، فیلم شروع شد، موسیقی را هم شنیدم، واقعاً هم به آن صحنه می خورد. منتظر بودم طبیعتاً وقتی فیلم تمام می شود و در تیتراژ اسامی عوامل و دست اندرکاران می آید، اسم سازنده موسیقی هم بیاید و ما نشستیم، اسم همه آمد اما اسم من نیامد. خیلی برای من عجیب و سخت بود. حداقل کاری که می شد انجام داده شود این بود که به اسم آهنگساز اشاره شود. ایرانی ها هم که می دانید در عین اینکه خیلی مهربان و دوست داشتنی هستند اگر بخواهند نیشی هم بزنند این کار را خوب بلد هستند و شاید بعضی ها خیلی خوشحال نبودند که فیلمی از ایران می آید و روی خوشی نشان نمی دادند. وقتی چراغ ها روشن شد و مرا در سالن دیدند نیش شان را زدند، که شما هم با فیلمسازان ایرانی کار می کنید و اسم تان را هم آنجا نمی نویسند! نه همه، یکی دو نفر بودند. برای من بعنوان اینکه اولین بار از موسیقی من در فیلمی استفاده شده بود خاطره خوبی نبود. اما یک یا دو سال بعد من سفری به ایران داشتم که از این مساله گله کردم ولی متوجه شدم نسخه ای که به UCLA آمده بود این طور بود، در فستیوال کن تیتراژ فیلم با اسم آهنگساز نمایش داده شده بود. خلاصه اشتباهی پیش آمده بود. گویا نسخه ای که به UCLA رسیده بود چنین ایرادی داشت. اینجا که من رسیدم و گلایه کردم، فیلمساز و دست اندرکاران خیلی ابراز تأسف کردند ولی پوستری که به زبان فرانسه و برای فستیوال کن تهیه شده بود را به من نشان دادند که اسم آهنگساز هم در آن بود. اما عذرخواهی کردند و گفتند احتمالاً ایراد از آن کپی بوده که آنجا نمایش داده شده. در هر صورت این هم تجربه ای بود که می خواستم اینجا بازگو کنم.
در سینمای ایران آثار کدامیک از فیلمسازان را بیشتر می پسندید؟
کارهای چند تا از فیلمسازان مانند آقای مجیدی، آقای مخملباف و آقای کیارستمی را خیلی دوست دارم. خوشبختانه فیلمساز خوب در ایران کم نیست، مانند آقای اصغر فرهادی. من با تماشای «درباره الی» با ایشان آشنا شدم و این اولین کاری بود که از ایشان دیدم. بعد هم فیلم «جدایی نادر از سیمین» که به نظر من واقعاً باعث افتخار همه ایرانی ها شد. این کار ساده ای نیست که در فستیوال بزرگی مانند «اسکار» بعنوان بهترین فیلم خارجی زبان برنده شوند و حتی ایشان برای فیلمنامه هم در میان نامزدهای دریافت جایزه بودند که این هم افتخار بزرگی است. من خیلی علاقه مند هستم که با این عزیزان کار کنم و به این نوع کارها بسیار علاقه دارم. در صحبت مان هم گفتم تاکنون کارهایی که به من پیشنهاد شده کاملاً با آن چیزی که من از یک کار هنری مانند فیلم می بینم و انتظار دارم دور بوده. موسیقی اگر درست نوشته شود می تواند اثر صحنه ها را چند برابر کند و موسیقی فیلم معمولاً غیر از کار تکنیکی باید با احساس هم همراه باشد و چون کار احساسی است اگر آهنگساز نتواند با آن فیلم ارتباط برقرار بکند، آن کار یک کار ماشینی خواهد بود... من از ایران دور هستم، گهگاهی فیلم های ایرانی به خارج از ایران می آید و نمایش داده می شود. اما کار آقای احمد پژمان را در فیلمی از آقای مجیدی (باران) پسندیدم، البته این فیلم را در ایران دیدم چون هم به کارهای آقای مجیدی و هم به کارهای آقای پژمان علاقه دارم. اتفاقاً در این فیلم موسیقیِ کمی هم استفاده شده بود، واقعاً بیشتر از آن هم لازم نداشت، این هم یک هنری است که خیلی از کارگردانان شاید با آن آشنا نباشند و آن این است که اصلاً چه مقدار موسیقی برای فیلم لازم است، بعضی وقت ها موسیقی خیلی هم لازم نیست مثل همین فیلمِ «جدایی نادر از سیمین» که موسیقیِ خیلی کمی داشت و شما هیچ کمبودی احساس نمی کردید اما بعضی از فیلم ها به موسیقی بیشتری نیازمند هستند. در فیلم باران، کار دوست عزیزم آقای پژمان، به قدری به موقع و زیبا از موسیقی استفاده شده بود که بعضی وقت ها آدم یادش می رفت که موسیقی ای دارد اجرا می شود.
در پایان این گفت و گو دوست دارم نظرتان را درباره آثار آهنگسازان بزرگی مانند؛ جان ویلیامز (جنگ ستارگان، فهرست شیندلر، نجات سرباز رایان و...) جری گلدسمیت (پاپیون، محله چینی ها و...) جیمز هورنر (تایتانیک، ذهن زیبا و...) و انیو موریکونه (خوب بد زشت، سینما پارادیزو، به خاطر چند دلار بیشتر و...) بدانم؟
تمام آهنگسازانی که شما اسم بردید، تحصیلات موسیقی کلاسیک دارند. همه هم کارهای خودشان را رهبری می کنند اما جیمز هورنر زیاد خوب نیست. منتها ببینید فرق هست میان افرادی که نام بردید
یعنی همه ارکسترال است؟
بله کارهایی که نوشته اند، همه ارکسترال است و جالب است که این چهار آهنگسازی که شما اسم بردید همه کارهای خودشان را رهبری می کنند اما تنها جان ویلیامز است که کارهای موسیقی کلاسیک را هم رهبری می کند، البته کارهای دیگر آهنگسازان فیلم را هم رهبری می کند. از جان ویلیامز شروع کنیم. او در «جولیارد» که یکی از بزرگترین مدارس موسیقی دنیاست، و از بهترین مراکز آموزش موسیقی در نیویورک است تحصیل کرده. ویلیامز نخستین کار خودش را با «شوگرلند اکسپرس» آغار کرد که اولین فیلم و اولین تجربه کارگردانیِ استیون اسپیلبرگ هم بود. اما کاری که جان ویلیامز را خیلی معروف کرد فیلم «ویولون زن روی بام» بود. او کارهای زیادی در زمینه موسیقی کلاسیک نوشته، باله نوشته، سمفونی نوشته و کارهای درخشان زیادی انجام داده است. جری گلدسمیت هم همین طور اما نه به اندازه جان ویلیامز.
سیر تحصیلات و روندی که جان ویلیامز طی کرده نشان می دهد که هم از دانش و هم از ذوق بالایی برخوردار است و غیر از اینکه خیلی پرکار است جوایز متعددی هم برده و از این لحاظ کارنامه پرباری دارد.
بله، همین طور است، در زمینه موسیقی فیلم کسی همتای او نیست، جوایز متعددی برده، و هنوز هم دارد کار می کند. نه فقط در زمینه موسیقی فیلم، بلکه در زمینه های مختلف، مثلاً الان قطعه ای برای یویوما YO-YO MA از بزرگترین نوازنده های جهان (ویولنسل) نوشته، همین طور برای «ایزاک پرلمن» هم قطعات ویولن نوشته
نوازندگیِ پرلمن در فیلم «فهرست شیندلر» شگفت انگیز است
بله، در فهرست شیندلر فوق العاده است.
در ضمن به یک آهنگساز دیگر هم اشاره نکردم، «المر برنشتاین» که آثار خوبی دارد مانند؛ ده فرمان، فرار بزرگ، روح و...
بله، او هم از آهنگسازان خوب آمریکایی است. اما جان ویلیامز در هر دو زمینه بسیار فعال بوده، در زمینه موسیقی کلاسیک هم کارهای خوبی ارائه کرده و فکر می کنم شاید حدود 12 سال رئیس «ارکستر بوستون پاپز» بوده که یکی از بهترین ارکسترهای آمریکاست. نه تنها خودش رهبری می کند بلکه کارهای دیگران را هم رهبری می کند. برای همین با بقیه افرادی که شما اسم بردید یک مقدار فرق می کند. 80 درصد از معروفیت جری گلدسمیت به دلیل فعالیت در زمینه موسیقی فیلم است و 20 درصد دیگر آن در زمینه موسیقی کلاسیک است یا جیمز هورنر که تمام فعالیت اش در زمینه موسیقی فیلم است. درباره موریکونه یک موضوع جالب را خدمتتان بگویم، موریکونه، آهنگساز فیلم برجسته ای است اما آن چیزی که برای خود من جالب بود این است که با هیچ موزیسینی غیر از موزیسین های ایتالیایی کار نمی کند. یعنی وقتی موسیقی فیلمی را به او پیشنهاد می دهند، اگر خوشش آمد و قبول کرد در قرارداد ذکر می شود که در صورتی با آن پروژه موافقت می کند که آن کار باید در ایتالیا و با استفاده از موزیسین های ایتالیایی ضبط شود. یکی دیگر از شرایطی هم که می گذارد این است که فیلمنامه باید به زبان ایتالیایی برای ایشان نوشته شود و این در حالی است که ایشان انگلیسی می داند. اگر کارهای ایشان را نگاه کنید، کارهایی که ساخته و رهبری کرده، همه با ارکسترهای «لااسکالا» اجرا شده اند... اما افرادی که نام بردید دارای سبک های خاص خود هستند و با شنیدن آثارشان می توان فهمید که این اثر متعلق به کدامیک از آنهاست و این آهنگسازان از خودشان سبک خاصی به جا گذاشته اند. در ایران و در حدود دو سال قبل برای اولین بار قطعاتی از همین آهنگسازانی که شما اسم بردید و چندتایی که اسم نبردید، برای شش شب با ارکستر سمفونیک تهران اجرا کردیم، و واقعاً اگر ما می توانستیم روزهای بیشتری هم اجرا داشته باشیم علاقه مندان زیادی از آن استقبال می کردند. آرواره های کوسه از جان ویلیامز هم از قطعه هایی بود که در آن شب ها اجرا شد. الان اگر فیلمی مانند جنگ ستارگان ساخته شود به طور طبیعی اولین انتخاب شان شخصی است مانند جان ویلیامز چون به این نوع از کار شهرت پیدا کرده و الان در میان آهنگسازان فیلم افرادی که شما اسم بردید بهترین ها هستند. المر برنشتاین که دیگر در قید حیات نیست، جیمز هورنر هم یک مقدار کم کار شده، اما یک زمانی کارهای هورنر خیلی تازه و نو بود. اما باورتان می شود جان ویلیامز که فکر می کنم جشن هشتاد سالگی اش را هم گرفته اند هنوز کار می کند و خوب هم کار می کند
به نظر می رسد آهنگساز مورد علاقه خودتان هم جان ویلیامز است؟
بله، چون اتفاقاً زمانی که در UCLA درس می خواندم، یک مسترکلاس هم با ایشان گذراندم. آنجا بیشتر با ایشان آشنا شدم و برای همین علاقه زیادی هم به او دارم. جالب است بدانید، یک روز، اطراف خانه ای که زندگی می کنم پیاده روی می کردم، و اتفاقی ایشان را در خیابان دیدم، مثلاً پنج تا خیابان بالاتر از آنجایی که من زندگی می کنم. بعد شروع کردیم با هم صحبت کردیم و فهمیدم در ضمن با هم همسایه هم هستیم (می خندد) بعضی وقت ها آدم احساس می کند حکمتی در سرنوشت نهفته است. افرادی را در زمان هایی که انتظار آن را ندارد، ملاقات می کند یا با آنها برخورد می کند که ممکن است مسیر زندگی اش را عوض کند و من این را بارها تجربه کرده ام. زمانی که در دانشگاه درس می خواندم رئیس قسمت آهنگسازی فیلم UCLA شخصی بود با نام دان ری (Don Ray) که این شخص خیلی در مسیر زندگی و پیشرفت هایی که داشتم خیلی به من کمک کرد. این شخص شاگرد آرنولد شونبرگ (Arnold Schönberg) بود و خیلی از آهنگسازان مانند جان ویلیامز، المر برنشتاین و جری گلدسمیت در مقاطعی با او کار کرده بودند. من با دان ری تقریباً یک حالت پدر و فرزندی پیدا کرده بودم، و جرأت می توانم بگویم او در مسیر زندگی و پیشرفت هایی که داشتم خیلی موثر بود. خیلی دوست داشت به ایران بیاید، کتاب هایی درباره ایران خوانده بود، من هم ایرانی بودم و شاید به خاطر آشنایی ای که با هم پیدا کردیم راه هایی را در مقابل من قرار داد. در تاریخ موسیقی هم می بینیم که در زندگی موسیقیدان ها چنین افرادی حضور داشته و باعث شدند جهش هایی صورت پذیرد. دان ری سال هاست از دنیا رفته، اما سرنوشت گویا برای آدم نوشته شده است. بدون اینکه آدم برنامه ریزی بکند اتفاق هایی می افتد که جهت زندگی را رو به جلو هدایت می کند، و این شخص خیلی در زندگی من موثر بود و چه خوب که فرصتی شد تا یادی هم از او بکنم.
محمد صادقی/1359