پس از 30 تیر
ویژه نامه 30 تیر-روزنامه شرق 31 تیر 1391
پس از 30 تیر
محمد صادقی
دکتر محمد مصدق در دو بزنگاه حساس (آخرین روزهای تیر 1331 و 28 مرداد 1332) سکوت پیشه می سازد! سکوتی که شاید در عرصه سیاست ورزی چندان هم متعارف نباشد، نقدهایی بتوان بر آنچه به «بی عملیِ» وی تعبیر می شود، روا داشت و آن را پرسش برانگیز خواند. در نظر داشته باشیم، اشتباه از انسان جدا نیست و اگر نگاهی به کارنامه بزرگترین سیاستمداران جهان نیز داشته باشیم، می توانیم اشتباه های آنها را دریابیم، اما نکته مهم در آسیب شناسیِ شکست نهضت ملی ایران و سرنگونی دولت دکتر مصدق که نباید آن را فراموش کرد، بازخوانی این رخداد در متن آن زمانه است، نه خارج از آن متن. استقلال خواهی و ملی گرایی مصدق بهتر است در همان روزگار و مبتنی بر تعریف های این مفاهیم در آن روزگار خوانده و نقد شود که شاید در روزگار ما و جهانی که به تعبیر آنتونی گیدنز «در هم تنیده» و «تشدید روابط اجتماعی» مناسبات جهانی را دگرگون ساخته، مفاهیمی مانند «استقلال» و... چنان که در دوره نهضت ملی فهم می شد، فهم نشود و قابل بررسی نباشد... چنان که می دانیم، مصدق، در ملاقات با شاه (25 تیر) برای کاستن از دخالت دربار در کار دولت (با تکیه بر این اصل که در مملکت مشروطه شاه باید سلطنت کند، نه حکومت) و همچنین برای تسلط بیشتر بر امور در آن دوره حساس، خواستار برعهده گرفتن وزارت جنگ می شود که قبل از آن نصب و عزل ها در آن وزارتخانه مهم در اختیار شاه بود. شاه به بهای برکناری مصدق، این درخواست را رد کرد ولی به دلیل مقاومت مردم که خواهان بازگشت مصدق بودند، مجبور به تسلیم شد. اینکه مصدق پس از در اختیار گرفتن این وزارتخانه چه برنامه ای برای اداره آن داشت؟ تغییراتی که در آن بوجود آورد تا چه اندازه سودمند بود یا نبود؟ به طور اساسی آیا بر نیروهای نظامی-ارتشی تسلطی داشت یا نداشت؟ یا در پی ایجاد این تسلط بود یا نبود؟ پرسش هایی هستند که جا دارد به آنها پرداخته شود. زیرا به نظر می رسد، در اداره این نهاد نظامی-امنیتی موفق نبود و در 28 مرداد نیز همین نیروها در نقش بازوی پرتوانِ کودتا عمل کردند و قدرت خود را به رخ کشیدند. نکته مهم دیگری که اندیشیدن درباره آن پاسخ بسیاری از پرسش ها را دست یافتنی تر می کند، چگونگی بازگشت مصدق به قدرت -با شکل گیری قیام 30 تیر- و روندی بود که در بازخوانی فاصله 30 تیر تا 28 مرداد می توان به آن پرداخت. مصدق در خاطرات خود و با اشاره به همپیمانان دیروز نهضت، روایتی متفاوت از 30 تیر ارائه می دهد:«همصداشدن با مردم هم در روز 30 ام تیر از نظر همکاری و نیل به هدف نبود بلکه از جهتی مخالفتی بود که با شخص قوام السلطنه داشتند. نمک خوردند و نمکدان را شکستند.» نهضت ملی پس از پیروزی 30 تیر به دلیل مخالفت ها، سهم خواهی ها، کارشکنی ها و مزاحمت های یاران دیروز، با شکاف ها و گسست هایی مواجه گردید که به طور مشخص همدلی و پایداری مردم را در پشتیبانی از نهضت ملی به تدریج به پایین ترین سطح رساند. در کنار علت های دیگری که برای شکست نهضت ملی می توان برشمرد، این موضوع اهمیت ویژه ای دارد، زیرا نهضت به مردم (و مقاومت و آگاهی عمومی) تکیه داشت و شوربختانه این شکنندگی پس از 30 تیر روز به روز تعمیق یافت. در سیاست های دولت های خارجی (انگلیس و آمریکا) نیز به وضوح می بینیم که تغییرات به ضرر دولت مصدق رخ می دهد، «هندرسن» به جای «گریدی» برگزیده می شود تا لبخند به چهره پژمرده و رنگ پریده «شپرد» باز گردد، حزب کارگر در انگلستان قدرت را از دست می دهد و «چرچیل» بر سر کار می آید، در انتخابات آمریکا نیز جمهوریخواهان (آیزنهاور-فاستر دالس) جایگزینِ (ترومن-آچسن) می شوند و... که به تهاجمی تر شدن سیاست های دولت های انگلیس و آمریکا در برخورد با ایران می انجامد. در امتداد این وضعیت نامطلوب، نشستِ آشتی کنان «دزاشیب» در 7 بهمن 1331 نیز اثری در کاستن از اختلاف های مصدق و کاشانی نمی گذارد، و در 9 اسفند 1331 خاطره اش نیز به کلی محو می شود! نامه های ریاست مجلس وقت به شاه در روز 9 اسفند و ابراز همدلی و احساساتی غلیظ نسبت به وی و درخواست از مردم برای جلوگیری از خروج شاه که مبادا موجب «ندامت» شود! پرسش، تردید و زخمی جدی پدید می آورد و وقتی، بر کمال دوستی با زاهدی تأکید می شود (8 فروردین 1332) و پس از قتل افشارطوس، دستور پذیرایی از متهم این پرونده صادر می شود! جای هرگونه ترمیمی در روابط مسدود و با این همه بدخواهی و کینه توزی، در درون نهضت ملی، صفوف پشتیبانان نهضت چنان از هم جدا و رنگ می بازد که مصدق برای ماندن در قدرت یا باید به روش های تند و خشن روی می آورد و یا به لحاظ استراتژیک و در غیابِ تشکیلاتی قدرتمند به حزب توده (که دارای تشکیلاتی قوی و منسجم بود) نزدیک می شد، که به هیچ کدام از این راه ها باور نداشت و برایش پذیرفتنی نبود... و کودتای 28 مرداد با تمام یأسی که در تاریخ و ذهنِ ملت ما بر جای نهاد، شاید سرنوشتِ محتومی بود که می توانست برای نهضت ملی، رقم بخورد.